غمگنامه‌هایی برای استاد محمد محمدعلی که ما را تنها گذاشت و به‌تنهایی آسمانی شد

این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید.

خالد بایزیدی (دلیر) – ایران

۱-

به‌ جای پای رفتنت

زل می‌زنم

بارانی یک‌ریز

تمام تنهایی‌هایم را

خیس می‌کند

۲-

رفته‌ای

و هر شب

با مرگ تانگو می‌رقصم

جهانم،

گورستانِ خاطرات… 

۳-

زندگی را

چقدر زندگی کرده‌ایم

که هر صبح

سایهٔ مرگ

بر ما سنگینی می‌کند؟

۴-

می‌خواستم

به زندگی بیندیشم

اما مرگ‌های مکرر هرروزه‌ام

هیچ نمی‌گذاشت

۵-

زندگی!

قمارخانه‌ای بیش نیست

و سرانجام

تمام بهار عمرت را

به حریف مرگ می‌بازد

۶-

تو چون رفتی،

از دل کویرم

باران،

سراسیمه بارید

کویر، 

دشتی شد از گل‌های زرد

مگر تو با ابرها می‌باری؟

۷-

بعد از تو

باغچه‌ را

سرشار از عطر نگاهت می‌کنم

تا بارانی از تو

به روی من و باغچه ببارد

۸-

به ضیافت خدا می‌روم

در سرزمینی که واعظانش

از مناره‌ها

تنها دروغ و ریا جار می‌زنند

۹-

او برای اینکه

زندگی به ته نرسد

جرعه

جرعه

آن را سر می‌کشید

تا سرانجام مرگ

تمام جامش‌ را نوشید

۱۰-

مرگ، فرصت زیستن را

از ما گرفته است

و چون بچه‌های قدونیم‌قد

از کولمان بالا و پایین می‌رود

و رنگ‌پریده،

نوازش می‌کنیم زندگی را

که شبیه مرگ شده است

۱۱-

بعد از تو

مرگ،

چه پیراهن زیبایی‌ست

به‌ تنم

۱۲-

اگر می‌خواهی برو

من نگاهت را

تا تمامی عمر

در حافظه‌ام ذخیره کرده‌ام

ارسال دیدگاه